• وبلاگ : فرياد بر تو اي عشق
  • يادداشت : شانس
  • نظرات : 5 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     



    نکردي رحم و رفتي، خوب، تابم را کجا بردي؟
    ز دل آسايش و از ديده خوابم را کجا بردي؟
    تو رو گرداندي و در چشم من تاريک شد دنيا
    چه کردي بي مروت؟ آفتابم را کجا بردي؟
    ز گيسوي تو ياد آرد دل و چون کودکان بر من
    هجوم آرد که آن مشکين طنابم را کجا بردي؟
    ز حد بگذشت از ديدار تو ديروز خرسندي
    کجا رفتي و عيش بي حسابم را کجا بردي؟
    زند چون عشق در وي شعله، شهري را بسوزاند
    تو بي پروا دل پر انقلابم را کجا بردي؟
    به روي لوح دل نام تو را بنوشته بودم من
    سوادم مي پرد از سر کتابم را کجا بردي؟
    چه مي خواهي ز جانم اي ره آهن ز پيش من؟
    رفاه خاطر پر اظطرابم را کجا بردي؟
    گنه باشد ز جانان شکوه پيش ديگران گفتن
    روم پس از خودش پرسم که تابم را کجا بردي؟