روز...

چهارشنبه 93/7/30 , 4:2 ع

یه روزایی تو زندگیت هست که اونقدر مسائل پیچیده میشه که نمیتونی تصمیم بگیری کدوم کار غلطه کدوم درست ی جاهایی اونقدر کلافه ای که میگی فقط بذار بگذره خودت که کاری برای بهبود اوضاع نمیکنی که هیچ بدترشم میکنی درست مثه اینجایی که من وایسادم...

بازم میگم فقط میذارم تموم شه...

آخرش یا روزام تموم میشه یا خودم...ü

خاص تو

یه لیلی!(مریم)

من از مردمان این دنیاکه عصااز کور میدزند...من ازاین ناجوانمردان محبت ارزو دارم ***** یادمه یه روز که با هم بودیم من دستاتو گرفته بودم و تو به یه نقطه خیره شده بودی پرسیدم داری به چی فکر میکنی؟ گفتی دارم به چشمات فکر میکنم من خندم گرفت اما تو هنوز فکر میکردی حالا سال ها میگذره و منو تو جدا از همیم حالا فهمیدم اون روز داشتی به چشمایه کی فکر میکردی ****** بعد تو دگر هستی ما پا نگرفت بعد از تو کسی در دل ما جا نگرفت در کلبه ی تنهایی خود پوسیدم بعد از تو کسی سراغ ما را نگرفت***** تا نباشد این جدایی ها کس نداند قدر یاران را کویر خشک می داند بهای قطره ی باران را***** آن که ویران شده از یار مرا میفهمد/آنکه تنها شده بسیار مرا میفهمد/چه بگویم که چنان از تو فرو ریخته ام/که فقط ریزش آوار مرا میفهمد...

پیوندهای روزانه

اون یکی سایتم درباره ی مرگه حتما برینا

تگ ها

تنهایی=نفرت ( 1 ) عشق ( 1 )

یادداشت ها

روز...

خاص تو

تولـــــــــــد تولـــــــــــــــــــد

بایگانی

خبرنامه

بازدیدها

امروز: 5
دیروز: 8
تاکنون: 68245

لوگوی دوستان

لینک های دوستان