آب را گل بکنیم
آب را گل بکنیم
آه سهراب ببخش
بین دنیای من و هستی تو
بین مشروب من و مستی تو
صد هزاران قدم و پاره قدم فاصله است
تو و یک رخت سپید همه احساس و امید
من و یک جامه و یک روی سیاه و کنون موی سپید
تو پر از عشق و هیاهو و صفا
من گرفتار سکوت
تو و دنیای قشنگ و زیبا
من اسیر برهوت
ده بالایی دوران قشنگت سهراب
آب را روشن و زیبا دیدند
و بر ان رود روان همچو دلهای قشنگ خودشان
روشنی بخشیدند
ده بالایی ما سهرابا ده نامردی و نیرنگ و ریاست
وز دل هر مردش بوی سنگین تعفن به هواست
آب را گل بکنیم
سهم من از کفتر تو فضله ای پست چو نامردان است
و من مانده به آن نان فرورفته در آب
از تن خسته و درویش تو محتاج ترم
و چو کوزه بدان دست لطیف
پر از ان آب سفالین گردد
تشنه ای را زندگی می بخشد
و من از هر چه حیات است تنفر دارم
و کنون سهرابا اگر از بهر من در حسرت و در صدد نفرینی
نفرین کن من به نفرین عزیزان همه عادت دارم
ولی این بار عزیز این صدای سخن یک مرد است هر کجا رودی و آبی دیدم
من از امروز از این لحظه و دم
به خدا قسم که گل خواهم کرد
آب را گل بکنیم