شاید مینیمال من!
بغض مقدمه ای برای گریه است و گریه مقدمه ای برای خنده ای دگر که در پس آن باز ان بغض لعنتی...
@@@@@
چگونه میتوان دل نبست ولی صاحب دل بود؟پس دروغ میگوید آنکه میخواهد دل نبندی...
@@@@@
تنها زمانی نقاب من کنار خواهد رفت که برای تو مینویسم
@@@@@
از تمامی نقاب هایی که انسان بر چهره دارد فریب زشت ترین آنهاست و عشق گول زننده ترین
@@@@@
انسان تنها زمانی عبرت میگیرد که قیامت فرا برسد
@@@@@
از تمام حرف های نگفته آنهایی هم که گفته شدند بی ثمر ماند شرمنده ام برای همه ی حرف هایی که زدم اما کسی نشنید
@@@@@
تنهاچیزی که انسان را از این زمین خاکی جدا میکند و به آسمان میبرد،مرگ نه کمی انسانیت است
@@@@@
نه من میتوانم تو باشم نه تو میتوانی من باشم پس همان باش که هستی چرا که هرکس تنها در نقش خود خوب جلوه خواهد کرد
@@@@@
از تمام راه های خودکشی دردناک ترین آنها بی انگیزگی است
@@@@@
چگونه خود را اشرف مخلوقات میپنداریم حال آنکه از خالق بیخبریم...
@@@@@
نه من میتوانم حرفم را بزنم نه تو...باز این غرور لعنتی دست از سرمان بر نمیدارد...میترسم آخر حرف هایمان نگفته بماند