من از مردمان این دنیاکه عصااز کور میدزند...من ازاین ناجوانمردان محبت ارزو دارم *****
یادمه یه روز که با هم بودیم
من دستاتو گرفته بودم و تو به یه نقطه خیره شده بودی
پرسیدم داری به چی فکر میکنی؟
گفتی دارم به چشمات فکر میکنم
من خندم گرفت اما تو
هنوز فکر میکردی
حالا سال ها میگذره و منو تو
جدا از همیم
حالا فهمیدم اون روز داشتی به چشمایه کی فکر میکردی
******
بعد تو دگر هستی ما پا نگرفت
بعد از تو کسی در دل ما جا نگرفت
در کلبه ی تنهایی خود پوسیدم
بعد از تو کسی سراغ ما را نگرفت*****
تا نباشد این جدایی ها
کس نداند قدر یاران را
کویر خشک می داند
بهای قطره ی باران را*****
آن که ویران شده از یار مرا میفهمد/آنکه تنها شده بسیار مرا میفهمد/چه بگویم که چنان از تو فرو ریخته ام/که فقط ریزش آوار مرا میفهمد...