سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فریاد بر تو ای عشق

mom

WHEN I CAME DRENCHED IN THE RAIN  

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم 

  BROTHER SAID : “ WHY DON’T YOU TAKE AN UMBRELLA WITH YOU?

برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟
SISTER SAID:”WHY DIDN’T YOU WAIT UNTILL IT STOPPED   

خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟
DAD ANGRILIY SAID: “ONLY AFTER GETTING COLD YOU WILL RELISE  

پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد
BUT MY MOM AS SHE WAS DRYING MY HAIR SAID 

 اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت
STUPID RAIN 

باران احمق 
THAT’S MOM!!! 

 این است معنی مادر

مادرم دوستت دارم

روزت مبارک

 

 

چشاتو ببند و یه لحظه فکر کن نباشه...

حرفاتو نشنوه...

برو همین الان بوسش کن....تا دیر نشده...تا پیشت هست...

برو بهش بگو دوسش داری...

برو بهش بگو روزت مبارک مامان گُلم

 اگه یه روز نگاهتو نبینه...

اشکاتو پاک نکنه...

چجوری میشی...؟


....

در این صحبت که نمیگنجد حرفی

تو می آیی

و من پرواز را می آموزم

از نهایت چشمان زیبایت

اندیشه زیبایت

و از همه زیباتر عشقت

نسبت به لایقترین معشوق

و من

رها میشوم از این زمین خاکی

میروم تا اوج ... اوج

جایی که دمی با معشوقم خلوت کنم

تا بگویم درد خویش را

از این زمانه...

                                                                             *برای بهترین دوستم*


دنیای من!

به سر پوش زمین بنگر

هزاران نقطه سوسو میزند اما

اگر آن کهکشان از هم بپاشد بر زمین ریزد

تو باور کن که یک قطره از آن باران رحمت زا

 به روی کلبه چوبین من هرگز نمیرقصد نمی غلتد

و اما

اگر یک تیر به زهر آلود

در شامی سیاه و تار

ناگه از کمان خود جدا گردد به سان مرغکی از کوچ برگشته

به سوی سینه ام آید

و حتی پیش از آنکه من بخود آیم

درون سینه ام نالد

که ای مرد جوان

آغوش قلبت روی من بگشا

که من از مردم خوشبخت میترسم


بی عنوان

سلام به نازنینی که دیروز عاشقیمان را بیشتر از غرورش دوست داشت و امروز غرورش را بیش از من دوست دارد

 گفتی برم میرم برای همیشه سرنوشت همینه هیچوقت راه نمیاد افسارت دست اونه هیچ چیزی قابل پیش بینی نیست سخته راه زندگی چه خوب میشه در بدو تولد میمردیم به خدا سختی های این دنیا بیشتر از راحتیاشه اگه نبودیم راحت میشدیم نه دوست داشتنی رو میدیدیم نه قلبی رو که شکسته هیچوقت مجبور نیستی تن به سرنوشت بدی ماجرای زندگی من و حتی تو خیلی پیچیدست نه من میفهمش نه تو گذشت تنها راهه و البته اجباری ترین مجبوری بگذری گذشت کنی از همه چیز و اما دنیا ازت نمیگذره هرچقدر سکوت کنی باید امتحان پس بدی حتی روح آدما هم دوست دارن ما گذشت داشته باشیم اما به چه بهایی؟به بهای از دست دادن چیزایی که دوسشون داریم...مثل ماه و خورشید هرگز دیگه همدیگرو نمیبینیم شاید یه روزی تو آینده ببینم با یکی دیگه شاید یه خورشید دیگه دنیا همینه محل بدست آوردن و از دست دادن.... سرمایی که تو وبلاگ من هست از حقیقته زندگی منه از خودمه من سردمه همه جا سرده حتی دیگه قلبم هم سرد شده از این دنیا مرگ یه موهبته برای من اما میترسم از اینکه بیشتر سرد شم حتی از مرگ هم میترسم از سرماش یه جای تنگ که فقط آخر هفته ها ملاقات داری...اونقدر گناه داریم که از مرگ هم میترسیم وگرنه خدا گرمتر از اونیه که ما درک کنیم

....خدایا آغوشتو باز کن از این دنیا خسته شدم....

 


شاید...

گاهی اوقات در زندگیمان چیزهایی از خدا میخواهیم که به صلاحمان نیست...

خدا اونو بهمون نمیده...شاکی میشیم....چون عقلمون نمیرسه و بازم از خدا چیزی رو میخوایم که صلاحمون نیس...

این چه وضعیه چرا اینطور شد برای چی.....!

گاهی اوقات دلبستگی رو با وابستگی اشتباه میگیریم...و فراموش میکنیم کسانی رو که بهشون وابستگی داریم بعد چند مدت میشه فراموش کــــــــرد

اما وابستگی ها هرگز جای دلبستگی ها رو نمیگیرن وقتی دلبسته ای یعنی دلت یه جایی گیره هیچوقت فراموشش نمیکنی و همیشه جایگاهی ارزشمند براش درنظر میگیری...

شاید در ظاهر به وابستگی ها و دلبستگی ها به هر دو بگو دوستت دارم اما وقتی پای عمل برسه با اونی میمونی که دلبستشی....

به خاطر همینه بعضی از ما ادما فکر میکنیم حاظریم برای یه نفر زنگیمونو بزاریم اما وقتی میره میفهمیم مثله مواد مخدری بوده که ترکش کردیم و برای همیشه فراموشش میکنیم و میریم سراغ یکی دیگه...

اما وقتی دلبسته باشی و با هر کس دیگه ای باشی فکر و ذهنت پیش کسیه که دلبستشی...

بیاین باور کنــیم وابسته نباشیم دلبسته های واقعی باشــیم...هر چند تو این دنیای پر از حیله سخته دلبسته بودن......

                                                                         شایـــــــــد...!


ولنتاین

ســــــــــــــــــــــــــلام بر تمامی عشاق جهانlove

ولنتاین مبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک

ما که کسی رو نداشتیم بهمون کادو بده!!!!!!!!!!!
شـــــــــــوخی کردم بابا.........بالاخره به قول حافظ ما هم یه یار سفری داریم!

 

 


دو شعر مترادف!

به زندگی چنگ میزنم

تا نیفتم

زیر پایم تهی است

انگار از لبه ی بادی آویزانم

در عبور از روزهای سخت زخمی شده ام

و این خون

بند نمی آید

امروز یا فردا

مــــــــرگ

با چمــدانی پر از مورچه از را میرسد.....

رسول یونان

*********

حرف های ما هنوز ناتمام...

تا نگاه میکنی:

وقت رفتن است

باز هم همان حکایت همیشگی!

پیش ازآنکه باخبر شوی

لحظه ی عزیمت تو ناگریز میشود

آی...

ای دریغ و حسرت همیشگی!

ناگهان

چقدر زود دیر میشود!

زنده یاد قیصر امین پور

 


مرگ

مرگ

این روزا سردمه...نمیدونم از سردی هواست یا من سرد شدم... احساس میکنم یخ کردم میخوام برم کنار شومینه بشینم خودمو گرم کنم...اما حالا که شومینه ها بستن میرم کناره اجاق دود غذا میخوره تو سرم...چرا اینطوری شدم؟؟دیگه غذا هم منو به شوق نمیاره دستمو میگیرم جلوی اتیش اما بازم سردمه...میرم تو اتاق در رو رو خودم میبندم میرم زیر پتو اما بازم سردمه...خدایا چه بلایی سرم اومده؟؟؟صدای مامان از هال میاد داره جیغ میزنه بیشتر یخ میکنم در رو باز میکنم میرم تو هال....هههه منو نگاه رو زمین افتادم پس من چرا اینجام؟؟؟با چشمای باز سقفو نگاه میکردم یه لحظه به خودم خیره شدم حالا دیگه ترس و سرما منو اذییت نمیکرد...صدام تو گلو خفه شده بود من مرده بودم...لبخند زدم وای خدا لبخندم هم سرد بود...

این روزا حال من کمتر از مردن نیست...این سرما واقعیت داره مثل تموم اتفاقات خوب و بد زندگیم

برای این سردی حرفی ندارم جز اینکه..

بچه ها دعا کنین این سرما قلبم رو هم سرما زده نکنه...

راستی به نظرتون مرگ چه رنگیه؟؟؟

من میگم

.

.

.

آبیه ....سرد

 

 


گل مریم

باد سرد خزانی گلبرگهای گل مریم را به آهستگی تکان داد.مریم ناله کنان خبر دوری خود را همراه باد خزانی به گوش بلبل شیدا,آن عاشق مهجور فرستاد.پرنده زیبا با دل کوچک و پُر طپش خود,جسم نحیف و بی رمقش را به مریم رساند و ناله و زاری را آغاز کرد:ای جفا پیشه این چه وقت دوری کردن است؟من چگونه درد هجران تو را تحمل کنم؟ بیچاره گل مریم,شبنم خزانی را از دیده فرو بارید و به دلداری از بلبل شیدا پرداخت و گفت:هنوز چند صباحی از وقت وصال باقی مانده است و تو میتوانی دمی کوتاه از مصاحبت من لذت ببری.دقایقی چند نگذشته بود که باغبان پیر با صورتی چروکیده و ابروان سپیدهِ پر پشت,درحالی که از شدت تاثر,چین و چروک صورتش دو چندان شده بود,زمزمه کنان پیش آمده و در حالیکه کارد تیز و بُران خود را در برابر دیدگان دریده و اشک آلود عاشق,بر گردن ظریف معشوقه گذاشته بود پاسخ داد:عمر تو با سپری شدن بهار پایان پذیرفته و من تاب و توان ندارم که مرگ تدریجی تو را تماشا کنم.به این جهت از گلستان خزان شده دورت میکنم و از معشوقت جدا میکنم و به کسی که میخواهد تو را به دخترک زیبا رُخ شوخ چشمی هدیه کند تسلیم میکنم.باغبان دسته گل مریم را به من داد.ولی هنوز در فراق بلبل,شبنم های خزانی از چهره گل بر دستهای من چکید و مرا یاد اشگ های گرمی که شبی او از دیدگان زیبایش افشاده بود,میافکند.نگاهی به گلستان کردم,باغبان پیر در ان دوردست ها مشغول کندن چاله کوچکی بود و با خود میگفت:ای بلبل زیبا,ای عاشق بیچاره,تو نیز در دل خاک سرد,مانند هزاران عاشق ناکام دیگر,به خواب ابدی فرو رفتی...

قلب-عشق

تولد

سلام

راستش امروز تولدمه خیلی سوت و کور و آروم دلم برای خیلیا تنگ شده برای دوستام

دوست داشتم کنارم باشن خیلی احساس تنهایی میکنم ایکاش کنارم بودن این بهترین هدیه من میشد…

گاهی اوقات احساس میکنم خیلی مسخرس که من بدنیا اومدم که چی آخرش بمیریم من دوست ندارم بمیرم اما این قانون طبیعته ایکاش قدر همو قبل از اینکه بمیریم بدونیم احساس و دوست داشتن چیزی نیست که با زور بدست بیاد ایکاش حرف همو بهتر میفهمیدیم ایکاش…ایکاش ها کمتر میشد!                          بی خبر از همدیگر آسودن چه سود.
                                      بر مزار مردگان خویش نالیدن چه سود
                                                     زنده را باید به فریادش رسید
                                             ورنه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود

رسم این شهر عجیب است ، بیا برگردیم / قصد این قوم فریب است ، بیا برگردیم

آن که یک روز دل به نگاهش دادیم / خنده اش سرد و غریب است ، بیا برگردیم

عشق ، بازیچه شهر است ولی در ده ما دختر عشق/ ، نجیب است ، بیا برگردیم . . .